بشری را گفتند : علم بهتر است یا ثروت :؟
آن بشر شمشیر را بیرون آورد و مانند جومونگ مرید بخت
برگشته را به ۲ پاره ی تقسیم نمود و گفت: سالهاست که هیچ گاوی بین دو راهی علم و ثروت گیر نمیکند دیگر…..
مریدان در حالیکه خشک زده بودند گفتند ای بشر ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم …..
آن بشر گفت:در جوانی مرا اشنایی بود که با هم به مکتب میرزا میرفتیم،
آن اشنا ترک تحصیل کرد من معلم مکتب شدم…
حالا او پورشه دارد… من پوشه …
او اوراق مشارکت دارد و من اوراق امتحانی…
او عینک آفتابی من عینک ته استکانی…
او بیمه زندگانی . من بیمه خدمات درمانی…
او سکه و ارز…من سکته و قرض….
سخن آن بشر چون بدینجا رسید مریدان نعره ای جانسوز برداشته
و راهی کلاس های اختلاس گشتن….